نپرس از حال زارم ای غریبه

نپرس از سهم تارم ای غریبه

نپرس از زخم‌های جاودانه

دگر قلبی ندارم ای غریبه

نگاه آشنایان بر دلم کوفت

ببین بی برگ و بارم ای غریبه

نه اهل این زمستان کبودم

ببین من بی دیارم ای غریبه

برایم اشک هم حتی نمانده

امان از روزگارم ای غریبه

صدا کن جاده را تا وقت باقی است

پر است این کوله‌بارم ای غریبه

یاسمن آرنگ

از اولین غزل‌ها

در حدود بیست سالگی